مقاله در مورد حافظ
این مطالب بسیار مفید و کار امد هستند امیدواریم استفاده لازم را ببرید
فهرست مطالب
• زندگی نامه
• تأثیر حافظ در شعر دوره ها ی بعد
• فال حافظ
• افکار حافظ
• علاقه به شیراز
• روز بزرگداشت حافظ
• منابع
1- زندگی نامه
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاءالدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرونبودهاست.[۶]در اشعار او که میتواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت میشود. آنچه از فحوای تذکرههابه دست میآید بیشتر افسانههایی است که از این شخصیّت در ذهن عوام ساخته و پرداخته شدهاست. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانوادهای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شدهاست. (با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانوادههای مرفه و بعضاً متوسط جامعه بودهاست). در نوجوانی قرآنرا با چهارده روایت آن از بر کرد]و از همین رو به حافظ ملقب گشتهاست.
آرامگاه حافظ
در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق(متوفای ۷۵۸ ق) به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کردهاست. (در قطعهایبا مطلع «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا / ای جلال تو به انواع هنر ارزانی» شاه جلالالدین مسعود برادر بزرگ شاه ابواسحاق را خطاب قرار داده و در همان قطعه به صورت ضمنی قید میکند که سه سال در دربار مشغول است. شاه مسعود تنها کمتر از یک سال و در سنه ۷۴۳ حاکم شیراز بودهاست و از این رو میتوان دریافت که حافظ از اوان جوانی در دربار شاغل بودهاست). علاوه بر شاه ابواسحاق در دربار شاهان آل مظفرشامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصورو شاه یحیی نیز راه داشتهاست. شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین میشدهاست. در این خصوص نیز اشارات متعددی در دیوان او وجود دارد که بیان کننده اتکای او به شغلی جدای از شاعری است، از جمله در تعدادی از این اشارات به درخواست وظیفه (حقوق و مستمری) اشاره دارد.[۸]دربارهٔ سال دقیق تولد او بین مورخینو حافظشناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیحالله صفاولادت او را در ۷۲۷ ه. ق[۹]و دکتر قاسم غنیآن را در ۷۱۷[۱۰]میدانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدابر اساس قطعهایاز حافظ ولادت او را قبل از این سالها و حدود ۷۱۰ ق تخمین میزنند.[۱۱]آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ ق روی دادهاست.در مورد سال درگذشت او اختلاف کمتری بین مورخان دیده میشود و به نظر اغلب آنان ۷۹۲ ق است. از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی(متولد ۷۷۷ ق) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانستألیف جامی(متولد ۸۱۷ ق) بهصراحت این تاریخ بهعنوان سال درگذشت خواجه قید شدهاست. محل تولد او شیرازبوده و در همان شهر نیز روی در نقاب خاک کشیدهاست
2- تأثیر حافظ در شعر دوره های بعد
تبحر حافظ در سرودن غزلبوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگرچه پیرو سبک عراقیاست اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظپژوهان شعر او را پایهگذار سبک هندیمیدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است.[۲۶]
در مقدمه نسخه قزوینی و ستایشگر آمدهاست:
مقاله بررسی میزان مشارکت و محرومیت زنان به نحو تاریخی و با توجه به تعالیم و فرصت های موجود در حوزه هنرهای مختلف
مفهوم نبوغ، همانطور که دیدیم، مقولهای بحث برانگیز است که برای تکریم استعدادهای افراد مستعد و استثنایی و جهت ترفیع [شأن] ایشان نسبت به آن کسانی که تقدیرشان [کسب] مشاغل معمولی بوده ، ایجاد شده است. پژوهشگران فمینیست به نحو شکاکانهای مشاهده کردهاند که نقش عوامل اجتماعی به اندازة استعداد فطری در ورود بیشتر هنرمندان مذکر به صف نوابغ مؤثر بوده است.
عنوان : مقاله بررسی میزان مشارکت و محرومیت زنان به نحو تاریخی و با توجه به تعالیم و فرصت های موجود در حوزه هنرهای مختلف
این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست مطالب
آماتورها و حرفه ایها ۴
آموزش و پرورش: چه کسی میآموزد؟ ۵
موسیقی ۱۰
اجرا ۱۲
سرایش ۱۸
نبوغ و فردیت ۲۲
ادبیات ۲۷
نوشتن و فروختن ۳۴
دگربار فردیت ۳۷
نقاشی ۳۹
دیدن ۴۱
پرسپکتیو خطی ۴۶
بازنگری گذشته ۵۳
خلاصه ۵۷
آماتورها و حرفه ایها
دو فصل اول ریشههای فلسفی مفاهیم جنسی شده را حول تصورات هنرمند، هنر، و واکنش زیبایی شناسانه نشان دادند؛ این فصل به بعضی از آن مفاهیمی میپردازد که بر فرصتهای زنان شاغل در برخی از هنرها تأثیر گذاشتند. از آنجا که ما تحلیلی از سنت هنر- زیبا را دنبال میکنیم، جایگاه تاریخی این بحث قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم خواهد بود. چنین تمرکزی ما را به مطالعة یک عامل مهم سوق میدهد که اغلب زنان و مردان شاغل در هنرهای زیبا را حین پیشرفتشان در دوره مدرن، از یکدیگر جدا می کند: هویت هنرمند به عنوان یک «آماتور» یا به عنوان یک «حرفهای» همانطور که خواهیم دید، شأن حرفهای یا آماتور [بودن]، صرفاً مسأله انتخاب یا رضایت شخصی نیست. این مسأله نتایجی اساسی در مورد سهمی که هنرمندان قادرند در هنرشان داشته باشند به بار میآورد، چرا که مبتدیان اشخاص دنبالهرویی هستند که در حاشیة شکلگیری قوانین کلی هنری که نمونههای مختلف هنر را تجهیز میکند، قرار دارند.
آموزش و پرورش : چه کسی میآموزد؟
این یک ایده جدید نیست؛ ویرجینیا ولف در [سال] 1929 اشاره کرده است که زنان از لحاظ تاریخی در موقعیت هایی نبودهاند که امکان پیشرفت و استفادة از استعدادهایشان را داشته باشند. صرف نظر اینکه چه موهباتی از جانب طبیعت به هنرمندان اعطا شده باشد، آنها میبایست که پرورش یابند [تعلیم بگیرند]؛ بدون آموزش، نبوغ صرفاً یک قابلیت است. اشکال مشخصی از هنر موانع دشواری را پیش میآورند، نه فقط در مسیر فرصتهای شناخت بلکه همچنین برای تعالیم مبنایی مورد نیاز جهت کشف استعداد و زایش هنر.
ایدههای خردمندانه و فلسفی در مورد فرد نابغهای که اثر وی محصول یگانهای از تلاشهای خلاقانةاو است، در زمینهاجتماعی و اقتصادی ویژة اروپای مدرن پیشرفت کردند، و در جریان ممارست[های] هنری و استفادة بیشتر از همکاری ها جهت جنسی کردن ایدة هنرمند، تغییر کردند.
ولیکن مشارکت یا محرومیت زنان در هنرها به هیچ وسیلهای متحد الشکل نشده است. این مسأله [مشارکت یا محرومیت زنان] تا حد زیادی بسته به اینکه چه شکلی از هنر را مورد توجه قرار دهیم، تفاوت میکند. در این فصل مختصراً به مرور سه قسم از هنرها- موسیقی ، ادبیات و نقاشی به عنوان نمونههایی از طرق مختلف مجاز یا محروم بودن زنان از مشارکت کامل در هنرها خواهیم پرداخت . این سه [موسیقی، ادبیات و نقاشی] را مخصوصاً انتخاب کردهام چرا که هر قسم [از آن ها] روشنگر خصوصیات متفاوتی از چهارچوب های مفهومی حاکم بر هنر و ایدة هنرمند، میباشد.
موسیقی، که وجود برخی از سختترین موانع را در مسیر زنان علاقهمند [سهیم در این رشتة هنری] نشان داده است، ظرایفی را در مورد مفاهیم حساسیت هنری، عاطفه و ذهنیت ، توضیح میدهد. این [موسیقی] همچنین آغازی است برای بحث از محدودیتهایی که اجرا و حضور عمومی [اجتماعی] هنرمند را در برگرفته اند. ادبیات منثور، مشخصاً رمان، نشانگر جنبةدیگری از طیف فرصتها میباشد، چرا که زمان – نویسی در حقیقت به عنوان یک نوع [کار] زنانه آغاز شد، و رمان همواره بیشترین شرکت کنندگان در این شکل از هنر بودهاند، گر چه پذیرش انتقادی رمان هایشان ، نشانه وحشت از برتری و محبوبیت حساسیتهای هنری زنانه میباشد. با وجود اینکه زنان همواره با موانع مشخصی مواجه بودهاند. در حالیکه مردان با چنین موانعی مواجه نبودهاند، ولی باز هم تاریخ رمان- نویسی تاریخ محروم سازی نیست. در حقیقت، می توان چنین گمان کرد که زنان هنرمند موفق، به درون برخی مرزهای به خوبی حفاظت شدة خلاقیت، نفوذ کردند. نقاشی با تمرکز روی میدان و قدرت دید و روابط آن [دید: vision] با فهم ، نظریههایی در باب ذهنیت خالق هنر تصویری را روشن می کند. نظریههای مختلف در مورد لوازم ضروری نقاشی دقیق از عالم به وضوح در ایدههای فلسفی ارجمند در مورد طبیعت انسان، معرفت، و دستآوردهایی که در فصل اول مورد بحث قرار گرفتند، ریشه دواندند. فهم تمام و کمال طنین جنسیت در مفاهیم اساسی و عملکرد هر کدام از این رشتهها ، نیازمند به پرداختن به جزئیات عمیقتری نسبت به آنچه در اینجا امکان نشان دادنش وجود دارد، میباشد. یک بار دیگر، [خاطر نشان میکنم که ] هدف این پژوهش مرور تاریخ انتقادی نقاشی یا موسیقی، معماری یا رقص یا ادبیات نیست، بلکه هدف آن بیشتر طراحی الگوهای فکری جنسی شده در مورد مسائل زیبایی شناسانه و آشکار کردن صعوبت چهارچوبهای مشخص اساسی و فلسفی با به کارگیری هنر ، میباشد.
فرض کلی ای که از پیش باید آن را بیان کنم این است که ایدة مشارکت زنان در هنر به نحوی محوری هم با مفاهیم منش و قابلیت زنانه و هم با ایدههای مربوط به آنچه هویت توصیفی یک شخص را میسازد، مرتبط میباشد.
هنگامی که توقعات موجود در مورد هویت زن و واژههایی که زنان به وسیلة آنها خود را تعریف میکنند، در حیطة فضاهای اجتماعیای که نکات سازنده در تاریخ هنرها را رواج دادند، ملاحظه شوند، ورود ایشان به حوزة مشاغل مربوط به هنرهای زیبا به نحو خاصی مختل میشود. شایسته است که برخی از نکات برجستة این تحلیل را مرود ملاحظه قرار دهیم:
(1) [این نکته که ] آیا یک شکل هنری [خاص ] ، حضور هنرمند در جمع را مطالبه میکند [یا خیر]، مثلاً اینکه او [هنرمند] رو در روی حضار [جمع مخاطبان] قرار گیرد. در طبقات و فضاهای اجتماعی که مخصوصاً نسبت به مسائل مربوط به آداب نزاکت حساس هستند، اینکه یک زن اصلاً یا چگونه در مکانهای عمومی [جمع] ظاهر شود، کم و بیش میتواند برای نمایشگر مؤنث نوازنده، رقاص و یا بازیگر ، مشکلساز باشد. (2) [نکتة دیگر اینکه یک شکل هنری خاص] خواستار مهارتی باشد که معمولاً به نحوی تقلیل یافته [و ناقص] در ذهن خلاق زن لحاظ شده است، همچون [علم به] ریاضیات. اگر چنین باشد، آنگاه احتمال انسداد یا نقص آموزش و پرورش در [حوزة] آن هنر میرود. (3) [و نکتة آخر اینکه یک شکل هنری خاص] خواستار طیف وسیعی از تجربیاتی باشد که حصولشان برای یک زن مناسب تشخیص داده نشده باشد. این مسأله غالباً پذیرش [خود هنرمند] را محدود میکند تا محصول تلاش زن [هنرمند] را، همچون نوشتههای آنان، [نوشتههایی] که غالباً موجبات لذت را فراهم کرده ولی به دلیل میدان دید محدود و تنگی نظرشان مورد انتقاد قرار گرفتهاند، با اطمینان از اینکه تلاشهای زنان به دلیل ظهور «ذوق زنانه» در آنها، فرعی و کم اهمیت میباشند.
تمام اشکال هنری چنین خواستههایی را از شاغلان خود ندارند، لذا در مییایم که مدلهای [گوناگون] دخول و اخراج [زنان از حوزة هنرهای مختلف] بسته به نوع [شاخة هنری]، زمان، و مکان تغییر می کنند.
موسیقی
پرداختن به موسیقی سرگرمی رایجی است که در بسیاری از جنبههای زندگی : [از جمله جنبههای] خانگی، عمومی، دینی و تشریفاتی نفوذ کرده است. ترانههای کارگری ، ذهن را از زحمت دشوار منحرف کرده و آهنگی موزون برای فعالیتهای بدنی فراهم میکنند؛ زمزمة لالاییها کودکان را خواب میکند؛ زمزمههای [زیرلبی] بیهدف گذر زمان را سهل می کنند. در حقیقت تمام فرهنگها به موسیقی میپردازند، و نحوة [آواز] خواندن، رقصیدن، یا نواختن سازهای مختلف توسط زنان و مردان در بسیاری از آنها متفاوت است. [2] اکثر موسیقیهای سنتی دارای کارکردهای زیبایی شناسانه و همچنین منفعت گرایانه هستند؛ بدین معنا که ، از موسیقی هم به خاطر خودش و هم برای تفریح، سرگرمی، یا مقاصد مدنی یا دینیای که به انجام میرساند، بهره برده میشود. در دوره ها و مکانهای خاصی در تاریخ، زنان مشارکت های مهمی در اجرا و حتی ساخت قطعات موسیقی داشتهاند. برای مثال، در بارگاههای اروپا در قرون وسطی و در مؤسسات مذهبی همچون صومعهها، وضع بدین شکل بوده است. [3]
با این حال از رنسانس تا دورةمدرن که اکثر قطعههای اساسی هنرموسیقی ما نیز محصول همین دوره میباشد، دسترسی زنان به آموزش موسیقی و فرصتهای [مختلف] جهت اجرا [موسیقی] تا حد زیادی محدود بوده است.
آن نوع از موسیقی که با سنت هنر- زیبا همتا بود، به تدریج تبدیل به وظیفة حرفهایها شد. کار ایشان این بود که با مهارت برای حضاری که به دنبال لذت زیبایی شناسانه و بسط فهم فرهنگی خود از طریق آثار بهترین آهنگ سازان بودند، [قطعاتی را] اجرا کنند. برخی از قطعات موسیقی مربوط به سنت غربی که به عنوان نقطة اوج دستآوردهای موسیقایی ستوده میشوند، نه به شکل موسیقی به مثابة هنر [زیبا] بلکه برای مراسم مذهبی و عبادی نوشته شده بودند، درصورتیکه الگوی قطعة موسیقایی در نظام هنر – زیبا، اثری است که تنها به دلیل زیبایی، پیچیدگی، نوظهوری، یا بغرنجیای که دارد- و به طور خلاصه، تنها به دلیل کیفیات زیبایی شناسانه اش، مورد شنود قرار گیرد. آنچه در هنرهای تصویری به عنوان تمایز میان حرفه و هنر شناخته میشود، در عالم موسیقی به مثابة تفاوت میان موسیقیای است که غایتی خارج از خود را فراهم می کند (از جمله تشریفات مدنی، نیایشهای مذهبی، یا سرگرمی] و «موسیقی هنری» که برای لذت زیبایی شناسانه خلق شده است. [4] این سنتی است که مخصوصاً منعکس کننده سلیقههای مربوط به طبقات بالا و متوسط [اجتماعی] میباشد، و ایدههای مختلف در مورد زنیت که فعالیتهای موسیقایی زنان را محدود و مشخص میکردند نیز در این طبقات واقع شده بودند.
اجرا
بانوهای جوان در دورة مدرن به پرورش دستة خاصی از استعدادهای هنری تشویق میشدند، از جمله نقاشی و طراحی، و مهارتهای مختلف در [آواز] خواندن و نواختن یک آلت موسیقی مثل پیانو، هارپسیکورد ، یا چنگ. آنها گاهی به خوبی تربیت [فاضل] میشدند، و دختری که موسیقی میدانست. ، به دلیل پذیرایی و سرگرمی جمعی که فراهم میکرد، میتوانست سرمایة قابل توجهی برای خانه به شمار آید. (خوانندگان رمانهای جین آستن به یاد خواهند آورد که چه دفعات بسیاری شخصیتهای مؤنث فرا خوانده میشدند تا برای جمعیت [انجمن] بخوانند یا بنوازند.) همانا اجرای موسیقی در فضاهای خانگی از طرف خانوادهها، ممارستهای آموزشی، و کتابهای بیشماری که در حوزة آداب [معاشرت]، اخلاق و ادارة خانه، چاپ میشدند، مورد تشویق قرار میگرفت. اجرا برای عموم مسأله دیگری است. قرنها بود که حضور زنان روی صحنه، در هر نقشی و به طور کلی نه تنها مکروه بود بلکه در بسیاری از جوامع توسط قانون نیز تحریم شده بود.
ضمانت اجرائی اجتماعی برای امکان جلوة شخص در جامعة [مکانهای عمومی] نیز به همان اندازه محکم بود، چنانکه موجب نقض هنجارهای مربوط به برازندگی [شایسته سالاری] و فروتنی میشد.در حقیقت، هنگامی هم که حضور ایفاگران مؤنث روی صحنه عادیتر شد، اغلب ایشان از طبقات پایینتر اجتماع بودند.[5] به عنوان یک قانون، کمالات موسیقایی به مثابة درآمدی خانگی تصور می شدند که نمیبایست به هیچ چیزی شبیه به یک تعهد حرفهای منتهی شوند. محدودیتهای نزاکتی فراتر از اجرای موسیقایی بر انتشار قطعات موسیقایی شخص نیز تأثیر گذاشتند، پیشامدی که در حوزة ادبیات نیز روی داد. به همین دلیل، برخی از آثار فنی مندلسون آشکارا به نام برادرش فلیکس مندلسون چاپ میشدند. [6]
گر چه امروزه موزیسینهای حرفهای را به عنوان اشخاصی فاضل و به نسبت دارای مقام اجتماعی والا می شناسیم، در دورههای گذشته، «موزیسین حرفهای» لزوماً یک عنوان تعریفی عالی نبود، چرا که [چنین عنوانی] در اشاره به شخصی به کار میرفت [مذکر یا مؤنث] که محتاج به امرار معاش از طریق هنرش بود ( برخلاف موسیقیدانان اصیل [و نجیب]). ولی مهمتر اینکه این عنوان به شخصی اشاره دارد که به طور رسمی هنری خاص را آموخته باشد. جنبة حرفهای هنر است که عمدتاً از دسترس زنان خارج بوده. برای مثال، در قرون وسطی، اشکال پیچیدة موسیقی چند آوایی در مدارس کلیسای جامع آموزش داده میشد، و در حالیکه زنان اغلب به اجرای موسیقی میپرداختند ولی به ندرت ساخت قطعات موسیقی را میآموختند، چرا که این مدارس تنها مختص به روحانیون مذکر بودند. وضعیتی مشابه در تعدادی از سنتهای دیگر نیز پیش آمد: مشارکت زنان چنان محدودتر از [مشارکت] مردان است که علی رغم تشویق ایشان به پرورش بعضی از استعدادهایشان، آنها به ندرت همچون مردان هم رتبة خود، قادر به پیگیری این استعدادها تا درجة مشابهی بودند.
مقاله چیست هنر؟ هنر چیست؟
هنر فمینیستی، با واژگونی تعمدی حقیقتاً تمام ارزشهای زیبا شناسانهای که در فصول گذشته ملاحظه کردیم، جنبشهای مختلف مبهوت، متحیر و خشمگین کننده در حیطة عالم هنر را به هم پیوند زد ـ و گاهی موجب شد ـ و مفهوم هنر را در بطن خویش به چالش کشید. نقش فمینیسم در این چالشها به روشنی نشانگر این واقعیت است وضعیت تاریخی زنان هنرمند، که در فصول 1 و 3 بررسی کردیم، به شدت دگرگون شده است. آمار خالص زنانی که امروزه در هنرها سهمی دارند، در اکثر صور هنری، تا حد قابل توجهی بیشتر از گذشته است.
عنوان : مقاله چیست هنر؟ هنر چیست؟
این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست
چیست هنر؟
هنر چیست؟
مفهوم هنر زیبا
تاریخ مدرن
فمینیسم
تعاریف و زمینههایشان
مدرنیست
رهیافت فرمالیستی
مفاهیم فرمالیستی
فرانمودی
اکسپرسیونیستی
تعاریف مبتنی بر این رهیافتها
هنر و ضد ـ هنر
هنر فمینیستی
فعالیت زیبایی شناسانه
هنر به عنوان یک آینه
چیست هنر؟
(هنر چیست؟)
در سال 1997 نیویورک تایمز نظرسنجیای را با موضوع طبیعت هنر منتشر کرد که از مجموع مصاحبات انجام شده با هفده متخصص سرشناس گردآوری شده بود: [این متخصصان عبارتند بودن از:] مورخان هنر، متصدیان موزه، منتقدان، یک فیلسوف، هنرمندان، یک خبرنگار، و یک عضو کنگره آمریکا در ارتباط با [سازمان] موقوفات ملی برای هنرها. از آنها پرسشهایی به عمل آمد که عنوان موضوعی بحث ما را نیز شامل میشود: چیست هنر؟ ممکن است انتظار داشته باشید که تعاریف قاعدهمند و دقیقی از این گروه برآمده باشد، و لیکن نظرات در سطحی غیر صریح تا شکاکانه ابراز شدند. اکثر ایشان بر این عقیده بودند که امروزه بسیار دشوار است که بگوییم چه چیزی هنر است [چیست هنر]، تا حدی به این دلیل که خارج کردن هر آنچه هنر نیست از حوزة هنرها، کم و بیش غیر ممکن است. ویلیام روبین ، رئیس اسبق بخش نقاشی و مجسمة موزة هنر مدرن اظهار کرد: «هیچ تعریف واحدی از هنر وجود ندارد که به نحو کلی قابل مدافعه باشد.»؛ فیلیپ دی مونتبلو ، رئیس موزة متروپولیتن ، نیز بر همین عقیده بود: «امروزه در مورد هیچ چیزی موافقت عمومی وجود ندارد.»؛ «حتی مفهوم معیارها نیز پرسش برانگیز هستند.» توماس مک اویلی ، مورخ هنری، قدری بیباکتر بود: «اگر چیزی، هنر نامیده شود یا در یک مجلة هنری راجع به آن مطالبی نوشته شود، در نمایشگاهی به نمایش درآید یا توسط یک مجموعه دار خصوصی خریداری شود، پس آن چیز هنر است.» و لیکن هنرمندی به نام باربارا کروگر حتی در مورد این اظهاریة فراگیر نیز نظری شکاکانه داشت، او بیان کرد: «من با مقولات [طبقهبندیهای منطقی] مشکل دارم»، «فقط میدانم که این ایده که یک چیز به دلیل حضورش در گالری فوراً هنر است، در حالی که چیزی که جای دیگری است هنر نیست، ایدهای احمقانه و تنگ نظرانه است. به تعاریف تنگنظرانه علاقهای ندارم.»
نظریه پردازان و دست اندرکاران [در رشتههای هنری] هرگز در مورد روش پاسخ گویی به پرسشهای مبسوط و ارزشی توافق کاملی نداشتند، لذا انتظار وجود مقدار مشخصی از عدم توافقها میرود. تعریف هنر همواره امر دشواری بوده است، از آنجا که صور، انواع، دورهها، سبکها، نیات و مقاصد بسیاری وجود دارند که در ساخت و پذیرش آن به هم میآمیزند. با اینحال، درنگ و زحمت ناشی از این پرسش برای بسیاری از متخصصان، که به نظر میآمد بیشتر از دیگران در وضعیتی باشند که نظر قطعی خود را در مورد این مسأله صادر کنند، خبر از بحران نظری مهمی میدهد. برای افراد بسیاری، هر نوع تعریفی کلاً نوعی بدفهمی به شمار میرفت. رابرت رزنبلوم ، مورخ هنری و متصدی [موزةا] گوگنهایم ، بیان کرد: «اکنون ایدة تعریف کردن هنر چنان بعید است که فکر نکنم کسی جرأت انجام آن را داشته باشد.»، «اگر ظرف پیشاب دوشان هنر است، پس هر چیزی هنر است.»
چرا این متخصصان از قبول بنیاد مستحکمتری برای طبیعت هنر سر باز زدند؟ چه افکاری در ذهن داشتند که ایشان را از ارائة یک تعریف [مشخص] منصرف میگرد یا به ارائة یک قاعده آشکارا بیمعنی [پوچ] وا میداشت: آیا هر چیزی که «هنر» نامیده شود، هنر است؟ برای فهم احتیاطی که ایشان به کار بردند بگذارید به بررسی چند نمونة هنری که مفاهیم سنتی هنر را به چالش کشیدند بپردازیم. این موارد هم هنر فمینیستی و هم دلایل اصرار مداوم فیلسوفان ـ علیرغم وجود اختلافات ـ برای تدوین یک تعریف [مشخص از هنر] را به ما معرفی خواهند کرد.
با ذکر مثالی که در انتهای فصل گذشته مطرح شد، آغاز میکنم. در سال 1987، هنرمند کانادایی چکوسلواکی الاصل، یانا استرباک، اثری به نام
Vanitas: Flesh Dress for an Albino Anorectic، را به نمایش درآورد. لباسی که از به هم دوخته شدن شصت پاوند استیک راستة خام روی یک مانکن با ژست نشسته درست شده بود. در طی جریان نمایش، گوشت به آرامی سیاه و فاسد میشد. در عین حال که هنرهای دیگری که از واسطههای ارتودوکسیتر استفاده میکنند نیز زوال و فنا را باز مینمایانند، [ولی] این اثر به معنای تحت اللفظی کلمه جلوی چشمان بیننده میگندد [ضایع میشود]. آثار استراباک، علیرغم ظاهر ناراحت کنندهشان، به هیچ وجه پریشان کنندهتر از آثاری که مخاطبان امروزه با آن مواجهند، نبودند. آثار بد نامتری، از جمله آثار متهورانة تعدادی از دیگر فمینیستها آنها وجود دارد که از میان مشوش کنندهترین آنها میتوان به اثری از کارولی شنیمان که در دهة هفتاد [9-1970] به نمایش و ثبت درآمد، به نام طومار داخلی اشاره کرد. حین این اجرا شنیمان پوشش خود را برچید و برهنه در مقابل حضار ایستاد؛ او بدن خویش را با گل و لای آغشته کرد، در حالی که از روی متنی میخواند. و سپس به آرامی یک حلقة نوار دراز کاغذی را از شرمگاه خود بیرون کشید، در حالی که با صدای بلند پیام نوشته شده بر آن را میخواند. [2]
این دو اثر ـ که بعداً به آنها باز خواهیم گشت ـ مدخل فهرست فمینیستی هنر محسوب میشوند، و بعضی از هنرمندان فمینیست پرسش از شرایط طبقهبندیها و ارزیابیهای هنری و به چالش کشیدن آن معیارها در آثار خویش را در دستور کار خود قرار دادند (و این تنها یکی از برنامهها بود) بدین وسیله در مقابل آرمانهای جنسیتی شایع در سنن هنری، مقاومت کردند. ولیکن نمایش آثاری که سنت، مقولهبندی، و ذوق را به چالش میکشند به هیچ وجه امر تازهای نیست. شاید بیشترین بحث در مورد این موضوع در سال 1917، حین مباحثه در مورد تعریف هنر، درگرفت، زمانی که مارسل دوشان یک ظرف پیشاب را که فواره نام نهاده بود وارد نمایش آرموری نیویورک کرد. با اینکه هیأت داوران اثر وی را مردود اعلام کردند، [ولی] این اثر اکنون به عنوان شمایلی از یک اتفاق مهم در هنر قرن بیستم قلمداد میشود. ولی چرا؟ از نظر کسی که با دنیای هنری قرن گذشته آشنایی کافی ندارد، آثاری از این قبیل به احتمال زیاد موجب برانگیخته شدن بهت و حیرت، سردرگمی، رنجش، یا ناراحتی میشوند. این آثار نه تنها [از مقولة] هنر دشوار به نظر نمیآیند، بلکه اصلاً هنر محسوب نمیشوند. [3]
چه چیزی باعث میشود که گوشت گاو بتواند به عنوان یک واسطة هنری مطرح شود، چه چیزی لباس گوشتی را تبدیل به یک اثر هنری میکند؟ چه چیزی باعث میشود که نمایش شنیمان به عنوان یک نمایش هنری مطرح باشد تا به عنوان یک عریان گرایی معمولی؟ چه چیزی یکی از لوازم دستشویی را که برای مقاصد کاملاً سودمند گرایانه درست شده است، تبدیل به یک اثر هنری میکند؟ همانطور که رزنبلوم اشاره کرد، «اگر ظرف پیشاب دوشان هنر است، پس هر چیزی هنر است.» ولی چه دلیلی دارد که این حکم را قبول کنیم؟ با اینکه این پرسش ها در بدو امر با غضب و خام دستی مطرح شدند، ولیکن پرسشهای بسیار خوبی هستند. منتقدان، نظریه پردازان هنر، و فیلسوفان سالها درگیر این پرسشها بودند، ولی درگیری ایشان همواره قریم اطمینان و موفقیت نبود. این شکل از هنر بود که پرسش تعریفی، چیست هنر؟، را به مرکز بحث زیبایی شناسانه بازگرداند. این امر صرفاً نتیجة کاهش تبعیض آشکار جنسی نیست، بلکه همچنین نتیجة ستیز و کوشش قابل توجهی از طرف عملگریان فمینیست میباشد. زنان صرفاً با افول تعصبات مدید به عالم هنر سرازیر نشدند؛ [بلکه] ایشان برای گشودن راه خویش دست به مبارزه زدند. گروه خرابکار هنرمندان موسوم به دختران پارتیزان ، که در نیویورک مستقر بودند، سالها وقت صرف توبیخ، عاجز و برآشفته کردن تشکیلات هنری به دلیل عدم وجود آثار زنان هنرمند در گالریهای و موزهها کردند. [4] هنرمندان فمینیست در ایالات متحدة آمریکا و بریتانیا شق دیگری از نمایشها و اعتراضات را به تشکیلات هنری اضافه کردند، این امور به اندازة کافی جلب توجه کردند تا توانستند پایگاهی در میادین رسمی هنر به دست آوردند. [5]
نیروی جنبش زنان در دهة هفتاد [9-1970]، که خود در فضای مغشوش عملگرایی سیاسی در ایالات متحده و اروپا رخ داده بود، توجه عموم را به مقدار مساوی به وضعیت اجتماعی زنان حین اتفاقات هنری و سیاسی، جلب کرد. [6]
نفوذ جنبشهای فمینیستی نه تنها منجر به افزایش شمار هنرمندان مؤنث شد، بلکه همچنین تعداد زیادی از هنرمندانی (همزنان و هم مردان) را که از هنر برای تجسس و کاوش در خود [مفهوم] جنسیت استفاده میکردند، نیز تحت تأثیر خود قرار داد. امروزه پیش نمایی از دیگر جنبههای هویت، از جمله نژاد، قومیت، و هویت جنسی، به مقدار مساوی توسط هنرمندان ارائه شده است. هنر وسیلهای است برای برداشتن حجاب از جنبههای مختلف موقعیتهای اجتماعی که درست به اندازة ایدههای مربوط به تأنیث و تذکیر [زن بودن و مرد بودن] در تاریخ فرهنگی، پوشیده و تحریف، شده باقی مانده بودند. موسیقی ـ ادبیات، تأتر، رقص ـ جملگی باعث تمایز هنرجویان و هنرمندانی شدند که [مسألة] نژاد، معاندت جنسی، وضع مهاجران و جماعت یهودیان پراکنده، جور و ستم اجتماعی، هویتهای [مختلف] فرهنگی، و تجربیات فراجنسی را بیان کرده و مورد کنکاش قرار دادند.
این هنرمندان گاهی برای رساندن صدای خود به گوش دیگران، مبدع صور جدید هنری، همچون هنر نمایش بودهاند. آنها گاهی هنجارهای سنتی زیبایی شناسانه را به مبارزه میطلبیدند، همانطور که فیلسوف و هنرمندی به نام آدریان پایپر چنین کرد، او در آثار [نمایشی] خود که مسائل مربوط به نژاد و جنسیت در آنها مورد کنکاش قرار میگرفت، تعهداً از لذاتی که به وسیلة [اتخاذ] فاصلة زیبایی شناسانه حاصل میشوند، ممانعت به عمل میآورد. [7]
علاوه بر اعمال نفوذ هنرمندانی که دارای بینشهای پیچیدة سیاسی و نظری بودند، تغییرات دیگری نیز مفاهیم موجود در مورد هنرها را در مقایسه با طریقی که این مفاهیم از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم توسعه یافته بودند، تحت تأثیر قرار دادند. تمایز بین هنر و صنعت که نقش برجستهای در ظهور ایدة هنر زیبا ایفا کرد، اکنون غالباً نقض میشود. همانطور که به زودی با جزئیات بیشتر خواهیم دید، تعدادی از هنرمندان از مواد صنعتی مثل پارچه و فیبر در آثار هنری خود استفاده کردند. فی الواقع، امروزه میتوان گاه و بیگاه اشیاء مصنوع سنتی همچون لحافها را یافت که بر دیوار گالریهای آویخته شدهاند. (در عین حالی که شناخت یک فهرست مبسوط از فعالیتهای هنری تحسین برانگیز است، ترفیع صناعات سنتی موهبتی درهم و برهم به شمار میآید. بخشی از استعداد هنری نهفته در لحافها به روش دوخته شدنشان بر میگردد، و از آنجا که این لحافها دارای شأن هنری رفیعی هستند، مانع از این می شوند که بیننده به اندازة کافی بدانها نزدیک شود تا بتواند دوختهای ظریف روی آنها را ببیند؛ و البته کسی حق دست زدن به آنها را هم ندارد.)
مقاله هنر قلمکاری در ایران
قلمکار نوعی از بافته های رنگارنگ و الوان و یا پارچهیی ساده و مازو شده از کرباس کتان و غیره است که بر آن به وسیلهی قالب و مهر نقوشی تصویر کرده باشند و آنرا به اشکال پرده، سفره، رومیزی و غیره درآورند .
عنوان : مقاله هنر قلمکاری در ایران
این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست مطالب
مقدمه ۵
تاریخچه ۹
چگونگی پیدایش قلمکار ۱۶
قالب و قالب تراشی و ذکر نامی از چند استاد شاخص قالب تراش ۱۹
انواع چوب مصرفی برای قالب ۲۰
مراحل ساخت قالب ۲۰
چگونگی تولید قملکار ۲۸
تهیه پارچه ۲۸
ریش تابی یا سردوزی ۲۹
آبخور کردن و دندانه دادن (مازو کردن) پارچه ۲۹
تفکیک رنگ ۳۰
انجام عملیات چاپ قلمکار ۳۲
چاپ رنگ مشکی ۳۲
چاپ رنگ قرمز و طرز تهیه آن ۳۴
چاپ رنگ آبی (نیلی) و طرز تهیه آن ۳۹
رنگ زرد ۴۲
رنگ سبز ۴۳
درباره گازری یا شستن و آب دادن پارچه های قلمکار ۴۴
ثابت کردن رنگ های طبیعی و شیمیایی ۴۷
رنگرزی ظاهری و ثابت کردن رنگ های طبیعی ۴۷
اطلاعات کلی راجع به ثبات رنگ در برابر نور ۴۹
۰- مقدمه ۵۳
۱- هدف و دامنه کاربرد ۵۴
۲- اصول ۵۴
۳- منابع ۵۴
۴- معیارها و مواد ۵۵
۵- نمونه ۵۷
۶- روش سوار کردن نمونه، ۵۸
۱-۱-۶- روش ۱ ۵۸
۲-۱-۶- روش ۲ ۶۰
۲-۶- طریقه مجاز دیگر قرار دادن نمونه در برابر نور ۶۱
۷- ارزیابی ثبات رنگ در برابر نور (ثبات نوری LIGHT FASTNESS) 62
8- گزارش کار ۶۴
۹- تذکرات ۶۴
مقدمه
در طول تاریخ پر حادثهی ایران ، هنر پیوسته بزرگترین افتخار ایرانیان بوده و دستاوردهای هنری، هدیهی دایمی ایرانیان به تاریخ جهان.
ویژگی هنر ایران در اولین نگاه پیوند شکوهمندش با زندگی است و تکیهیی مطمئن که بر تجربیات بشری در رشته های مختلف دارد. به عبارتی صریح تر،از قدیم ترین زمان اگر چه هنر امری عادی و معمول بود، ایرانیان برای زیبایی مقیاسی بلند قایل بودند و در طی قرن ها همیشه ذوق و فهمی عامل و استادانه مایهی تعالی و ترقی هنرشان بوده ... هنر با زندگیشان پیوند داشته و انواع هنرها نیز در ارتباط با یکدیگر بوده اند. هر هنری از هنر دیگر مشتق میشده وعجیب اینکه هنرمندان ایرانی هرگز در بنداسم و عنوان نبوده اند و نگاهی گذرا به بازمانده های هنری ایران زمین بهترین مؤید ایثار نفس و فروتنی هنرمندان ایرانی است و از هر صد اثر باقیمانده، ممکن است تنها یکی امضای به وجود آورنده اش را داشته باشد...
بطور کلی باید گفت آن بخش از هنر ایران که هنری متعهد و ردمی بود، بخاطر پیوند و آمیختگی محکم و استوارش با زندگی مردم توانست به دور از جنبه های تجاری و بیشتر در صراحت و صداقت رشد کند.
قلمکارسازی از جمله هنرهایی است که علیرغم پیشینهی دیر و دورش، تا کنون کمتر موضوع یک تحقیق جامع و جدی بوده واگر دربارهی سایر رشته های صنایع دستی ایران کم و بیش مآخذی در دسترس عموم هست، پیرامون این “هنر – صنعت” کمتر با نوشته یا کتابی برخورد می کنیم و آنچه که در کتب مختلف یافت می شود بسیار محدود بوده و به هیچ وجه نمی تواند جوابگوی علاقمندان تحقق پیرامون دست سازهای ایرانی باشد.
این “هنر – صنعت” که وجه تسمیه اش را از شیوهی تولید آغازین خود وام گرفته و هم اینک به گونهیی گسترده در اصفهان و به شکلی محدودتر در مشهد و دامغان هنوز، رونق و رواجی دارد از حدود اوایل قرن هفتم هجری قمری و همزمان با هجوم مغول ها، به ایران راه یافته و در گذشته هایی دور اصفهان، شیراز ، بروجرد، همدان، رشت، کاشان ، نخجوان، یزد، سمنان ، گناباد، نجف آباد و روستاهای فارسان،گزیرخوار، خورزوق، برخوار، لنجان سده و ... جزو مراکز مهم پارچه های قلمکار به شمار میرفته و از نظر اهمیت، پارچه های قلمکار بروجردی در درجهی اول قرار داشته است هم چنین شواهد و مدارک مکتوبی ازج مله نظریه عیسی بهنام در کتاب صنایع دستی ایران وجود دارد که حاکی از وجود نوعی پارچهی نقاشی شده در قرن پنجم هجری قمری (یازدهم میلادی) است و همین امر باعث شده تا گروهی از سر شتابزدگی سابقهی تولید قلمکار را به روزگار محمود غزنوی برسانند. در حالیکه صحت این مطلب را به دشواری میتوان پذیرفت زیرا استاد معتبرتر گویای آن است که قلمکاری و نقاشی روی پارچه به شکلی که امروزه مرسوم است دقیقاً از دورهی مغول ها در ایران متداول شده وعلت نیز آن است که چون مغول ها خراجگذار دولت چین شمالی بودند، اجباراً به ورود کالاهای چینی از جمله روی خوش نشان دادند و از آنجائیکه پارچه های چینی در مدت کوتاهی توانست در بازارهای ایران فروش فوق العادهیی پیدا کرده و مورد توجه مصرف کنندگان ایرانی قرار گیرد، هنرمندان رنگر و نساج از سویی درصدد کسب بازار جدیدی برای فرآورده هایشان برآمدند و از سویی کوشیدند تا توجه خوانین و عمال حکومت را به خود جلب کنند. زیرا بنا به روایت مرتضی راوندی در تاریخ اجتماعی ایران : “طبقهی صنعتگران و پیشه وران در دوران حکومت سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان طبقهی موثر و فعالی در محیط اجتماعی ایران بودند. تاجاییکه قوم خونخوار مغول که به هیچ چیز پای بند نبودند نسبت به طبقهی هنرمند نظر عنایت داشتند و از کشتن و از بین بردن آنها حتی الامکان خودداری می کردند...” و از عبید زاکانی نقل شده که : “در تواریخ مغول وارد است که هلاکوخان را چون بغداد مسخر شد جمعی را که از شمشیر بازمانده بودند بفرمود تا حاضر گردند حال هر قومی باز پرسید : چون بر احوال مجموع واقف گشت گفت : از محترفه ناگزیر است و ایشان را رخصت داد تا بر سر کار خود رفتند. تجار را مایه فرمود دادن تا از بهر بازرگانی کنند و ... “ به همین جهت صنعتگران در صدد ابداع شیوهی جدیدی برای منقوش کردن پارچه و نمایاندن هنر خود برآمدند که از آنجمله نقاشی روی پارچه های ابریشم یا به اصطلاح پارچه های قلمکار قابل اشاره است.
متأسفانه به دلیل آسیب پذیری نسوج پارچه در برابر عوامل جوی و نیز مصرفی بودن اکثر تولیدات قلمکارسازان ایرانی، در حال حاضر هیچگونه نشانهیی از قلمکارهای مربوطه به دوران یاد شده در دست نیست و منهای آن تعداد از پارچه یی که نزد خانواده های ایرانی حفظ شده یا در موزه های کشور محفوظ است قدیمی ترین قلمکار ابریشمی در مجموعهی بارون ژرم پیشون نگهداری می شود و متعلق به قرن هجدهم میلادی (دوازدهم هجری قمری) است و ظاهراً تعلق به اصفهان دارد. در موزهی متروپولیتن نیز نمونه هایی از قرن نوزدهم میلادی موجود است که حاصل کار هنرمندان اصفهان، یزد و همدان میباشد و گویای اینکه تا حدود دویست سال پیش تولید قلمکار در یزد و اصفهان رواج داشته همچنین مآخذی در دست است که نشان میدهد : قلمکار یزد با پارچهی کرباس درست میشده و از حیث لطافت و خوش نمایی به پای قلمکارهای اصفهانی نمیرسیده و دارای عرض کمی بوده وغالباً دو پارچهی کم عرض را در کنار هم میدوخته اند تا یک قطعه قلمکار به دست آید .
تاریخچه
نحوهی ابتدایی تولید قلمکار بدین شکل بوده که ابتدا با قلم روی پارچه های پنبهیی (و احتمالاً ابریشمی) طرح های مورد نظر را نقاشی نموده و سپس با مواد شیمیایی ویژهیی نسبت به تثبیت رنگها اقدام میکرده اند. لیکن به دلیل فقدان هماهنگی لازم بین نقوش ونیز از آنجا که این کار مستلزم صرف وقت فراوانی بود تکامل تدریجی قلمکارسازی باعث شد تا برای دسترسی به تولید بیشتر و نیز ایجاد هماهنگی و یکنواختی نقوش، استفاده از مهره های چوبی جایگزین استفاده از قلم مو شود و جهت فراهم آوردن امکان استفادهی عموم مردم از پارچه های قلمکار تهیه قلمکارهایی بر روی کتان، چلوار، کرباس و سایر انواع پارچه نیز رواج یابد و تحقیقاً میتوان فاصلهی اوایل قرن دهم هجری قمری (حدود 1502 میلادی) تا اواسط قرن دوازدهم هجری قمری (حدود 1722 میلادی) را اوج قلمکارسازی و روزگار اعتلای هنر و صنعت قلمکارسازی کشور به حساب آورد. چه آنکه در فاصلهی سالهای یاد شده تقریباً اکثر مردم کشور مصرف کنندهی پارچه های قلمکار بودند وضمن استفاده از این پارچه جهت تهیهی انواع پوشاک، به عنوان پرده، سفره، مجمعه پوش، سجاده، رویه لحاف، بقچه، سوزنی حمام، قطیفه، رویهی پشتی، دستمال و کتیبه هایی برای تزئین مجالس سوگواری نیز از آن استفاده میکردند و افزون بر این قلمکارهای ایرانی در خارج از کشور نیز خریداران فراوانی داشت.
نقوش این پارچه ها (جز در مواردی که سفارش دهنده تقاضای نقش خاصی را داشت) بیشتر عبارت بود از نقوش اسلیمی، مناظر شکار و چوگان بازی، مجالس رزمی با الهام از وقایع کربلا و داستانهای حماسی ایران، شمایل هایی از ائمه اطهار و پیشوایان و نیز مناظری که بیشتر متأثر از اشعار خیام، حافظ، فردوسی، نظامی و ... بود و نقش معروف به ترمهیی یا بته جقهیی در اغلب اینگونه پارچه ها چه در حاشیه و چه در متن به تعداد زیادی یافت میشد و در حواشی بسیاری از پارچه ها و به ویژه کتیبه هایی که خاص مجالس سوگواری تهیه می گردید آیات قرآن و اشعاری به زبان عربی و فارسی با خط کوفی یا نستعلیق به چشم میخورد. یکی از این حاشیه ها که به حاشیهی محتشم شهرت دارد شامل دوازده بیت از اشعار محتشم کاشانی در ذکر وقایع عاشورا و رثای امام سوم شیعیان حضرت حسین بن علی علیه السلام است.
عبدالحسین احسانی در کتابی که با عنوان مجموعهی قلمکار ایران در سال 1350 انتشار داده مجموعاً 12 طرح مربوط به قبل از سال 907 هجری قمری - 79 طرح مربوط به سالهای 907 تا 1148 قمری – 28 طرح مربوط به سالهای 1148 تا 1214 هجری قمری – 55 طرح مربوط به سال های 1214 تا 1345 هجری قمری و تعداد بسیار محدودی از طرح های مربوط به شصت سالهی اخیر را آورده است در حالیکه علی چیت ساز، یکی از قلمکارسازان ایرانی،در تحقیقی که با عنوان صنعت قلمکار ایران از سوی سازمان صنایع دستی ایران انتشار یافته ضمن اشاره به 334 قالبی که در حاضر قلمکارسازان ایرانی از آنها استفاده می کنند به نقوش فراوانی که توسط حاج محمد رضا و حاج تقی اخوان چیت ساز و استاد رحیم بیدادی از روی ضریح ها، کاشی کاری ها و قرائن قلمکار تهیه شده نیز اشاره کرده است که ارزیابی دقیق این قالب ها و نقوش به خوبی میتواند سیر تحولی و اوج و حضیض های صنعت قلمکارسازی در ایران را به نمایش بگذارد و مددرسان محققان در دسترسی به واقعیات باشد چرا که متأسفانه در زمینهی قلمکارسازی تا پیش از سال 907 هجری قمری جز آنچه به طور پراکنده در گوشه و کنار کتب و رسالات آمده اطلاعات قابل توجه دیگری در دست نیست.
تولد دوباره قلمکارسازی : “هنر – صنعت ” قلمکارسازی که گفته شد در طول سالهای 907 تا 1148 هجری قمری به شکوه و بالندگی کافی رسید در فاصلهی سالهای 1148 تا 1214 تدریجاً به سوی سیری قهقرایی کشیده شد و سرانجام در فاصلهی سالهای 1214 تا 1345 هجری قمری کاملاً سقوط کرد و از میان انبوه قلمکارسازان جز معدودی انگشت شمار باقی نماندند. زیرا به علت ضعف و سستی شاهان قاجار از یک سو و طمع بیش از حد کشورهایی نظیر انگلیس، روسیه ، هلند و هند از سویی دیگر که هر یک به شکلی سعی در غارت ثروتهای کشوری چون ایران داشتند، به تحریک گروهی از کارگزاران خارجی که در سازمانهای اقتصادی کشور به کار اشتغال داشتند و طبیعتاً نمی توانستند نیکخواه و دوستدار ایرانیان باشند، سیستم دریافت مالیات از زمین های مزروعی وضع و به مرحلهی اجرا گذاشته شد و دریافت مالیات از زمین های کشاورزی به صورت یکی از منابع مهم درامد دولت درآمد و به گونهیی که علی اصغر شمیم نوشته است : دولت طبق فهرست های معین از هر جریب، یعنی هر ده هزار مترمربع زمین کشاورزی مبلغی به نقد ومقداری جنس مالیات می گرفت و چون مودی مالیات، مالک و ارباب بود در برابر سهمی که به دولت میپرداخت هر چه دلش می خواست از برزگر و دهقان می ستاند به طور مثال “سرپرسی سایکس” دربارهی یکی از روستاهای خراسان نوشته است که : مالیات این قریه 86 لیره (حدود پانصد تومان آنروز) است ولی مبلغی که از کشاورزان کسر میگردد از 140 لیره (حدود هشتصد تومان آنروز) کمتر نیست و این همه در شرایطی اتفاق می افتاد که به نوشتهی علی اصغر شمیم محصولات کشاورزی تقریباً تمام نیازمندیهای زندگی ساده و محقر اکثریت جامعهی ایران را تأمین می کرد و جز در مواردی معدود نیازی به کالاهای بیگانه در پیش نبود و علیرغم اینکه صنایع کشور عموماً دستی بود و ابزارآلات ساده و مختصری در صنعت به کار می رفت و نیروی اساسی مولد عبارت بود از نیروی فکری و قوهی محرک عبارت بود از نیروی جسمی کارگران، معهذا صنایع کوچک رشد و رونقی نسبی داشت و مثلا در زمینهی بافندگی (که فعلا مورد بحث است) انواع قالی و قالیچه ، انواع پارچه های کرباس ، متقال، شال، برک، زری، تریمه ، مخممل، عبنا و ... بافته می شد و مواد اولیهی بافندگی از قبیل پنبه و پشم و ابریشم در داخل کشور تهیه و تمام محصولات این صنایع نیز در ایران به مصرف می رسید و نمد مالی و قلمکارسازی و گیوه کشی و بافت تافته و امثال آن نیز جزو این رشته از صنایع دستی بود ولی بعد از وضع مالیات بر اراضی مزروعی تدریجاً زمینهای کشاورزی فراوانی نکاشته ماند و قهرا کشور از یک سو نیازمند واردات مواد غذایی شد و از سویی دیگر صنعتگرانی که ادامهی حرفه شان ارتباط با پنبهی تولید داخلی داشت بیکار ماندند و در نتیجه دروازهی بازارهای کشور به روی فرآورده های مختلف خارجی گشوده شد و اگر تا قبل از آن مردم احتیاجاتشان را از داخل کشور تأمین می کردند و جز در مورد نفت و بعضی از انواع ادویه محتاج کشورهای خارجی نبودند تدریجاً به استفاده از فاستونی انگلیسی، کفش ساخته شده از چرم خارجی، سماورگران قیمت روسی، ظروف چینی آلمانی و روسی، انواع قماش لهستانی و اتریشی و بلورآلات ساخت مغرب زمین تشویق شدند و با گسترش این روحیهی مصرف و همپای تضعیف کشاورزی و دامداری که ناچارا تضعیف صنایع دستی را نیز به دنبال داشت، اجناس مختلف خارجی بازارهای سراسر کشور را انباشت و منسوجات پنبهیی ، پارچه های پشمی، بافته های پشم و پنبهی مخلوط، بافته های ابریشم خالص، بافته های ابریشم و پنبهی مخلوط به صورت عمده ترنی واردات ایران درآمد و ... طبیعی است که در چنین شرایطی جایی برای بافنده و قلمکارساز ایرانی باقی نماند و صنعتگران تدریجاً از گردونهی تولید خارج شدند و هر یک از گوشهیی فرا رفتند.
مقاله هنر سفالگری در دوره سلجوقیان
ایران در قرن 5 هجری درخشندهترین عهد تاریخ خود را با سلجوقیان بست. اینان قبایل ترک چادرنشینی بودند که از جلگههای قرقیزستان آمده و با سرعت بسیار جذب فرهنگ و هنر ایران گردیده و بسیاری از عناصر آن را فرا گرفتند. (نظری به هنر ایران پوپ).
عنوان : مقاله هنر سفالگری در دوره سلجوقیان
این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد
فهرست مطالب
مقدمهای برسفال ۴
تاریخچهای از هنر ایران پیش از سلجوقی. ۵
تاریخچهای از سلجوقیان. ۶
مراکز سفالسازی سلجوقی. ۱۰
نقوش و ظروف سفالهای آذربایجان. ۱۱
گروه اول ۱۱
سفالهای آذربایجان. ۱۲
گروه دوم ۱۲
نقوش و ظروف سفالهای کردستان. ۱۳
دستة اول ۱۴
دستة دوم ۱۵
نقوش و ظروف سفالهای مازندران. ۱۶
نقوش و ظروف سفالهای ری. ۱۸
شیوة مینیاتوری ۱۹
دستة اول ۱۹
دستة دوم ۲۱
سفال کاشان ۲۲
ظروف کاشان. ۲۳
نقوش و ظروف سفالهای ساوه ۲۳
عمده ترین نقوش سفالهای دورة سلجوقی. ۲۵
۱-نقوش انسانی ۲۶
۲ـ نقوش پرندگان و حیوانات.. ۲۸
مقدمهای برسفال :
سفال یکی از خلاقیتهای ماندگار انسان از دورة نوسنگی تا دورة معاصر است. با طلوع دین اسلام، هنرهای مختلف به ویژه هنر سفالگری از اهمیت خاصی برخوردار گردید، و سفالگران با ابتکارات جدید، پیروی از شیوههای هنری گذشته و سنتهای محلی و الهام از آئین نو، صنعت سفالسازی را در بسیاری از مناطق این سرزمین پهناور به حداعلای شکوفایی رسانیدند.
تکامل هنر سفالگری اسلامی سالهای متمادی به طول انجامید، دراین رهگذر مراکز سفالسازی متعدد هریک با برخورداری از ویژگیهای خاص در اکثر شهرهای ایران پدید آمد. سفالینه های اسلامی متعلق به سدههای سوم تا هفتم ه . ق غالباً در مراکزی چون کاشان، ری، سلطانیه، جرجان و نیشابور ساخته شد.
خلق الانسان من صلصال کالفخّار
خداوند انسان را از گل کوزه گری آفرید
تاریخچهای از هنر ایران پیش از سلجوقی
ذوق هنری و مایه های نخستین هنردوستی در سرزمین ایران از زمان هخامنشیان و پیش از آن وجود داشته است. حجاریهای غنی و با عظمت و پرشکوه که قبله گاه خاور باستان است و صنعتگران ماهر احساس زیبائی و نبوغ خود را در بسیاری از هنرها، خاصه ظروف فلزی و گلی نشان دادهاند.
حجاریهای عظیم که در سینة کوهها، لحظههای طلائی در هنر معماری، پارچههای ظریف با نقوش رنگ آمیز، ظروف فلزی برای مجالس، از ویژگیهای هنر ساسانی است.
ظهور اسلام، ارزشهای تازه و حدودی نو بوجود آورد و نبوغ تزئینی ایرانی راه تازهای برای ابراز یافت. گچ بریها و تذهیبهای رنگارنگ پدیدار گشتند، هر خطاطی باعث بوجود آمدن احترام آمیزترین کتابها شد. خط بدوی عرب به ظرافت گرائید و توسعه یافت و اولین پیشرفتهای هنر خط در شهر کوفه انجام گرفت و خط کوفی نامیده شد. در فلزکاری و نقش روی فلز که سابقة ایران به فلزکاری لرستان میرسد، در هر زمانی سبکی نو و حیرت انگیز به وجود آوردند و هنر سفالگری را به کمک نبوغ خود و تجاربی که از آزمون سبکهای دیگران کسب کردند رونق بخشیدند.
(نظری به هنر ایران. پوپ) ص 26 تا 29)
A.A. POP
تاریخچهای از سلجوقیان
آنها نخست در خراسان حکومتی تشکیل دادند (430 هـ . ق) و اندکی بعد با گسترش قلمرو خود، نواحی مرکزی ایران را نیز به تصرف در آورد، اصفهان را به پایتختی برگزیدند و از آن زمان، در مقابل خلاقت فاطمیان مصر که نفوذشان تا بغداد ادامه داشت، به خلق اندیشه و تشکیلات منظمی در عالم اسلام پرداختند. (سفال ایرانی، لیلی رفیعی)
سه پادشاه این دوره، یعنی طغرل بیگ، آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی دهقانی از طوس، خواجه نظامالملک طوسی، طراح بزرگ دولت سلجوقی یاری جستند و نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ جهان اسلام و در سطح وسیعتری در تاریخ آسیا تأثیر بس گستردهای نهادند.
این سلسله بر ایران، عراق، سوریه و آسیای صغیر با دولتهای وابسته به مدت 2 قرن حکمرانی نمودند. (نظری به هنر ایران، پوپ)
در قلمرو ایران زبان پارسی به عنوان زبان ملی و مظهر تمدن درخشان ایرانی، توسط سامانیان احیاء شده بود، به حیات و نفوذ خود ادامه داد. (سنال ایرانی، لیلی رفیعی)
دورة سلجوقی را میتوان از درخشان ترین دورههای هنر اسلامی دانست. چهخ دراین عصر هنرهای مختلف مانند بافندگی فلزکاری، سالفسازی، گچبری و بالاتر از همه معماری به حد اعلای شکوفایی خود رسید.
سلجوقیان به تدریج علاقه مند به هنرهای مختلف گردیده، حمایت آنان، هنرمندان را قادر ساخت که به توسعه هنر سفالسازی و فلزکاری با شیوه و سبک جدید بپردازند.
تاریخچهای از سلجوقیان
عناصر عمده طرحهای تزئینی گچبرهای دوران سلجوقی، خطوط بیانتها و گردش اسلیمی و حروف کوفی، در زمینه ترکیبات نباتی است. این نوع زینتها گذشته از گچبریها در مقبرة سلطان سنجر (سدة ششم هجری) در مرو با آجر نیز انجام شده است. در خردگرد خراسان یکی از زیباترین کتیبههای کوفی دوره سلجوقی که نام نظامالملک، وزیر اعظم سلطان آلپ ارسلان را دارد و به سالهای 455 تا 485 هجری قمری تعلق دارد در بقایای مدرسهای پیدا شده است.
استعمال دو یا سه سطح مختلف تزئینی، از مختصات برجسته کاری دورة سلجوقی است.
طغرل پادشاه سلجوقی خط نویسی را نزدیکی از مسنوبین راوندی تحصیل کرد و سپس به نوشتن قرآن درسی جزو پرداخت که صد دینار مغری صرف هر جزو آن شد. چون طغرل خود دراین راه میکوشید، مردم را نیز تشویق به خط نویسی میکرد. بیشتر خط نویسان این عهد به نوشتن قرآن یا تزئین طاقها و رواقهای مکانهای مذهبی پرداخته یا بر روی سفال و کاشی عمل میکردهاند. (سیف الله کامبخش فرد، سفال و سفالگری در ایران از ابتدای نوسنگی تا دوران معاصر).
تاریخچة سلجوقی :
سلجوقیان ساختمانهای خود را با طرحهای برجسته و گچبریها تزئین میکردند و دیوارهای اتاقها را با کاشیهای رنگین درخشان میپوشاندند.
در ایران رنگ آمیزی از ضروریات است. زیرا که بیشتر آن سرزمین، بیابان است و گلها و گیاهان در بهار دوران کوتاهی دارند و با فرارسیدن فصل گرما تنها زمین تشنه لب برجای میماند. پس دیوارهای رنگین کاخها و محرابهای مسجدها می توانند جبران بیرنگیها، طبیعت را بکنند و در هر فصلی یادگاری از بهار باشند.
تاریخچهای از سلجوقیان
مهمترین تحول در صنعت سفالسازی در عصر سلجوقی ابداع نوعی خمیر سفید شیشه برای ساخت ظروف سفالین است که تقریباً شبیه خاک چینی دورة سونگ (Sung) چین بوده که شهرت فراوانی در سفالسازی کشورهای خاور نزدیک داشته است.
ظروف ساخته شده از این ماده خمیر شیشه بسیار نازک بوده با پوشش لعاب قلیائی، رنگ شفافی به خود گرفته است.
ساخت ظروف یاد شده در شهرهای معروف چوی ری، کاشان جرجان و نیشابور متداول بوده است. (سفال ایرانی، محمد یوسف کیانی).
سفالسازات عهد سلجوقی و جانشین آنها خوارزمشاهیان ظروفی میساختند که در زمرة بهترین و زیباترین کارهای این صنعت بشمار میآیند. بسیاری از طرحها و شیوههای دورههای قبل را هنرمندان این دوره تکمیل کردند. طرق جدید تزئین از قبیل طرح مشبک، لعاب جلادار، حکاکی و برش و قالبگیری در مراکز مختلف ساخت سفال به کار میرفت. ری یکی از مراکز مهم این صنعت است.
پاره سفالهایی از نیشابور به دست آمده است که بدنة سفید، نازک و سخت، بوم آماده و مناسبی را برای نوشتههای کوفی و نسخ به طریق مشبک شده است. گاه این ظروف رنگ آبی تند یافته و برجسته کاریهایی در آنها شده است.
تصاویر مرغ و نوشتههای ساده کوفی در صدراسلام نیز متداول بوده است. نقوش مسلط بر روی ظروف سفالین این دوره، تصاویر ما هم از مینیاتور بوده است. این نقوش، عموماً صحنههای مجلس پادشاهان را تصویر کرده است، گاهی هم مضنونهای مشخصی از وقایع مهم تاریخی، بزمها، زندگی عادی مردم و بویژه داستانهای شاهنامه فردوسی منعکس شده است. علاوه براین سفالگران مجالس شکار و سوارکاری را به نشانة دلیری نقش میکردند. سفالسازی دراین دوره به نهایت پیشرفت از نظر ساخت و طرح رسید که با حملة مغول اوایل قرن هفتم ه . ق نمونههایی از آن از بین رفت.
مراکز سفالسازی سلجوقی
باید دانست که امروزه مورخین برای تقسیم بندی سفالهای ایران از روشهای فنی گوناگون استفاده نمودهاند. یعنی آن را برحسب دوره تقسیم کردهاند.
دستة دیگر آن را برحسب مراکز فنی که احتمال میدهند در آنجا ساخته شدهاند تقسیم نمودهاند و دستهای دیگر آن را برحسب نوع ساخت طبقه بندی کردهاند.
دراین مجال به قصد بررسی نقوش، که هریک گویای روش خاصی بنابه منطقه ساخت و یا پیدایش خود هستند و این مناطق به شیوة نقش اندازی سبب تقسیمات ما شدهاند که شامل مناطقی چون :
- آذربایجان
- کردستان
- مازندران
- ری
- کاشان
- ساوه می باشند.
A Survey of Pershian Art 1
A.A PoP
نقوش و ظروف سفالهای آذربایجان
سفالهای آذربایجان از نظر منطقه پیدایش و شیوة طراحی به دو گروه مستقل تقسیم شدهاند :
گروه اول :
به عقیدة آرتور آپهام پوپ، محل ساخت این نوع ظروف کاملاً مشخص نیست، عدهای میگویند که در زنجان ساخته شده است. به علت آنکه اولین نمونه از این نوع در آنجا به فروش رسیده و عدهای دیگر براین عقیدهاند که اشیاء یا نشانهایی که در کوزه به عنوان گنج پنهان بوده، در آق کند ساخته شده که دهی است در آذربایجان، ما بین زنجان و میانه، که این نوع ظروف را بدانجا نسبت دادهاند.
ظروف آق کند، به شیوة لکآبی مرسوم است، که طراحیها با شجاعت خاص ابداع گردیده است و با اقتباس از شیوة ساسانیان به شیوهای نوین با سبکی استادانه انجامیده است.
دراین شیوه هماهنگی والرها و تازگی و لطافت آنها به کلی طرح حالتی شاعرانه با کیفیتی مهیج میدهد که گاه بر اثر فزونی عقاید دچار ضعفهائی شدهاند.
نقوش این شیوه فقط شامل پرنده و حیوانات در زمینهای از نقوش اسلیمی، روش خاص خود است و ویژگی آن در ابداع ترکیب دونقش زمینه و موضوع اصلی آن با درجة اهمیت مساوی هستند و هر با حرکتهای آزاد قلم، به طریقة بزرگنمایی کار شده است و از حیواناتی مثل خروس، خرگوش، مرغ، مرغابی و گوزن و گاهی روبروی هم و گاه به صورت بالا و پائین و گاه به صورت مجرد مطرح شده، که دراین حالت با نقش زمینه خود ترکیب گردیده است، که گاه به صورت تکیه گاهی برای ایستایی
سفالهای آذربایجان
خرگوش و یا درختی برای بلبلی یا بر بال خروسی با پیچش زیبا نشسته است. نقوش حاشیه این ظروف کاملاً ساده به صورت هندسی ترسیم گشته است. رنگ مسلط براین شیوه دورنگ سبز حنایی و قرمز آجری است و گاهی از ترکیبات رنگ فیروزهای، از آبی تا سبز فیروزهای با نقوش سیاه طراحی شده است.
گروه دوم :
محل ساخت گروه دوم از سفالهای آذربایجان را به شیخ تپه اورمیه نسبت دادهاند که عموماً دارای ظروفی به شکل کاسه است که قسمت خارج آن ساده و بدون نقش و قسمت داخل دارای نقش است.
دراین ظروف اغلب از رنگ زرد روشن در زمینه قهوهای برای رنگ آمیزی استفاده شده است.
تصاویر این شیوه نشانگر سبکی خاص است که شامل نقوشی عموماً انسانی و گاه حیوان است که نسبتاً از طراحی ناپختهای برخوردار هستند.
در تصاویری که شامل نقوش انسانی است احتمالاً از داستانهای فردوسی اقتباس شده که به عنوان مثال ظرفی است با طرح انسانی نشسته، در حالی که دو حیوان با دو مار و بدن پرونده در دو طرف شانه وی قراردارند که گویا منظور سفالگرنشان دادن ضحاک باشد و در طرح دیگری سه انسان نشسته در سه قسمت ظرف که به ترتیب هریک جامی و خنجر و پرندهای در دست دارند.